SOLAHOD

از نگاه من

SOLAHOD

از نگاه من

سلام خوش آمدید

آَشنایی با هنر دقیق خواندن (قسمت اول)

پنجشنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۱، ۰۴:۳۷ ب.ظ

در این پست هم به سراغ یکی دیگر از مجموعه کتاب های تفکر نقاد انتشارات اختران رفته ام : آشنایی با هنر دقیق خواندن. نوشته ی ریچارد پل و لیندا الدر با ترجمه ای از آقای پیام یزدانی.

نوشتن درباره ی این کتاب را با این مفهوم توضیح داده شده در کتاب شروع میکنم که خواندن یک گفت و گوی درونی با نویسنده است. تکرار جملات نویسنده است به زبان خودمان و با جمله بندی های خودمان با هر میزان از خلاقیت که دلمان میخواهد. جملات را بفهمیم و تصمیم گیری در باره ی پذیرفتن یا نپذیرفتن را به مرحله ی بعد از فهم موکول کنیم. جایی در کتاب میخوانیم:

هر کتابی بالقوه در حکم یک آموزگار است. به این تعبیر خواندن یعنی روندی نظام مند برای آموختن معناهای اساسی از آن آموزگار. اگر خواننده ی خوبی بشویم، میتوانیم معناهای اساسی آموزگاران بی شماری را بیاموزیم که آموزه هایشان در کتاب هایی که نوشته اند همیشه در دسترس و حی و حاضر است. وقتی انگاره های بنیادی این آموزه ها را بواسطه ی دقیق خواندن وارد ذهن کنیم، میتوانیم آن ها را در زندگی به کار بندیم.

این نحوه ی نگاه را خیلی دوست داشتم. من حتی دوست دارم هر کتاب را دوستی بدانم که از من پخته تر و با تجربه تر است و کنار هم نشسته ایم و او برایم از دنیا میگوید و من گاهی تعجب میکنم. گاهی میخندم. گاهی میگویم چقدر جالب و گاهی مخالفت میکنم. مثلا میتوان در کافه ای اروپایی پای صحبت "فالاچی" نشست و او از سفر هایش به نقاط مختلف جهان و بررسی جامعه ی زنان در آن مکان ها برایمان بگوید و گاهی هم پکی به سیگارش بزند و ما هم به رسم ادب دودش را تحمل کنیم و هیچ نگوییم و در عوض از شنیدن گفته هایش لذت ببریم. فردای آن روز میشود رفت اصفهان و روی قالیچه ای قرمز زیر یکی از آن سقف های بی نظیر عهد صفویه دو زانو نشست و  بگذاریم شیخ بهایی برایمان از دیدگاهش به جهان بگوید.* همینقدر متنوع و آزاد. 

اما این یک تداعی کلی بود. کتاب به صورت خاص تر و تکنیکی تری هم فعالیت خواندن را بررسی میکند. جایی در کتاب می گوید که برای دقیق تر خواندن پنج مرحله میتوان متصور بود که همیشه هم لازم نیست همه ی این پنج مرحله را به کار بگیریم و بسته به شرایط میتوانیم انتخاب کنیم که کدام مرحله میتواند به درک و فهم بهتر کمک کند. 

مرحله ی اول: نقل به معنا کردن جمله به جمله ی متن. 

مرحله ی دوم: واضح سازی تز مطرح شده در پاراگراف: 1. نکته ی اصلی پاراگراف را در یک یا دو جمله بیان کنید. 2. سپس نکته ای را که به بیان خودتان نقل به معنا کرده اید توضیح دهید ("به بیان دیگر: ..."). 3. با ربط دادن این تز به وقایع عینی در جهان واقع، مثال هایی از آن به دست دهید (مثلا ... )

مرحله ی سوم: واکاوی منطق متن**: هرچیزی را که میخوانید محصول تفکر نویسنده است. بنابراین شما میتوانید بر اساس درکی که از مولفه های تفکر دارید، کار خواندن را به سطح بالاتری بیاورید. به این منظور میتوانید چنین پرسش هایی بکنید (به هر ترتیبی که دلخواه خودتان است) :مقصود اصلی نویسنده چیست؟ دیدگاه نویسنده در مورد موضوع چیست؟ نویسنده استدلالش را بر مبنای چه مفروضاتی بنا کرده؟ استدلال نویسنده چه استلزاماتی دارد؟ نویسنده از چه اطلاعاتی برای استدلال در مورد مساله استفاده کرده؟ بنیادی ترین استنتاج ها یا نتیجه گیری های متن چیست؟ اصلی ترین مفاهیم نویسنده کدام اند؟ پرسش اصلی که نویسنده میکوشد به آن پاسخ دهد چیست؟

مرحله ی چهارم: ارزیابی منطق متن: کیفیت متن ها با هم فرق میکند. ما برای ارزیابی متن از معیار های فکری **  استفاده میکنیم؛ معیار هایی چون وضوح، دقت، درستی، مربوط بودن، اهمیت، عمق، وسعت نظر، منطقی بودن و انصاف.

مرحله ی پنجم: اندیشیدن از منظر نویسنده: میشود گفت اینکه خود را به جای نویسنده بگذاریم و از زبان او حرف بزنیم، در حکم امتحان نهایی است برای تعیین اینکه حرفش را فهمیده ایم یا نه. وقتی خود را به جای نویسنده میگذاریم در واقع داریم چنین چیزی میگوییم: "ببین، من میخواهم وارد ذهن نویسنده بشوم و از زبان او حرف بزنم. به جای نویسنده به پرسش هایی میپردازم که دیگران ممکن است در مورد متن داشته باشند و از زبان نویسنده به آن ها پاسخ خواهم داد. مثل بازگری که دارد نقشی را ایفا میکند، سعی میکنم کاملا خود نویسنده باشم."

برای اینکه بتوانید نقش نویسنده را بازی کنید باید یک همبازی داشته باشید که متن را خوانده باشد و پرسش های مهم در مورد آن را مطرح کند. تلاش برای پاسخ دادن به این پرسش ها باعث میشود با منطق نویسنده فکر کنید. این تمرین روش خوبی است برای اینکه بدانیم معناهای اصلی متن را واقعا درک کرده اید یا نه.

 

تا اینجایی از کتاب که من پیش رفته ام، موضوع خواندن متون درسی هم به نظرم مفید و جالب آمده:

اولین و مهم ترین نکته ای که برای خوب خواندن متن درسی باید بدانیم، این است که هر متن درسی به "نظام" هایی می پردازد که درونی ساختن آن باعث میشود بتوانیم در مورد مجموعه ی خاصی از مساله ها تفکر و استدلال کنیم.

از کتاب درسی ریاضیات به هیچ وجه نمی توان ریاضی یاد گرفت مگر با آموختن روش درست برای پرسش ها و مساله های ریاضی . از کتاب درسی تاریخ به هیچ وجه نمی شود تاریخ یادگرفت مگر با آموختن روش رسیدن به پاسخ های درست یا معقول به پرسش ها و مساله های تاریخی. از کتاب درسی زیست شناسی به هیچ وجه نمی توان زیست شناسی یاد گرفت مگر با آموختن روش یافتن پاسخ  برای پرسش ها و مساله های زیست شناختی. به این ترتیب هر رشته درسی را میتوان نظامی دانست برای معلوم کردن پاسخ های درست یا معقول به مجوعه ای از پرسش ها. ما شیمی می خوانیم تا از مواد شیمیایی و واکنش های آن ها نسبت به هم سر در بیاوریم (یعنی  پاسخ هایی بیابیم در مورد پرسش های مربوط به مواد شیمیایی). روان شناسی میخوانیم تا از رفتار های آدمی سر در بیاوریم (پاسخ هایی بیابیم برای برخی پرسش ها در مورد انسان ها). تمام رشته های درسی را میشود به همین شکل فهمید. تمام کتاب های درسی را هم میشود به همین شکل خواند.

 

من به متن انگلیسی دسترسی ندارم و نمی دانم واژه ی "نظام" که در بالاتر آورده شده به جای چه کلمه ای به کار رفته و راستش کمی برایم مبهم است. اما فکر میکنم "نظام" را میتوان چیزی مثل یک سیستم در نظر گرفت. هر سیستم اجزایی دارد و بین این اجزا رابطه ای برقرار است و در نهایت این سیستم به سمت هدفی در حرکت است. احتمالا در "نظام" موجود در یک متن درسی، اجزا همان مفاهیم هستند. رابطه ها، روابط بین این مفاهیم و در نهایت هدف این سیستم حل مساله است. این روند به نظر من در درس ریاضی خیلی ملموس است. مفاهیم میتوانند متغیر های مختلف باشند. رابطه ها منجر به ساخت فرمول ها میشوند و در نهایت با درونی کردن این سیستم ساده میتوان به مصاف مسائل متفاوت رفت. به نظر من و همانطور که در متن هم بولد کرده ام واژه ی "مساله" واژه ی کلیدی ای است. هدف از آموختن متون درسی توانمند شدن در زمینه ی حل مسائل جهان پیرامون است. من تا مدت ها فکر میکردم ریاضیات و فیزیک درس هایی هستند که باید در آن مساله حل کرد و درسی مثل تاریخ خواندنی و حفظ کردنی است. اما کم کم و همانطور که در متن هم به آن اشاره شد به این باور رسیدم که درس، درس است. در تاریخ هم ما یک سری مفاهیم می آموزیم و رابطه ی بین این مفاهیم را فرا میگیریم و با این دانش توانمند میشویم که وقایع را از منظر تاریخی تحلیل کنیم و مسائل را حل کنیم. فقط جنس فرمول ها عوض شده و شکل مسائل تغییر کرده و مکانیسم همان مکانیسم است.

 

کتاب را دوست دارم و در قسمت های دیگر نوشتن از آن را احتمالا ادامه بدهم :)

پی نوشت ها:

* کتاب "جنس ضعیف" از اوریانا فالاچی. فالاچی به نقاط مختلف دنیا سفر میکند و زنان را در آن نقاط بررسی میکند. در مورد شیخ بهایی هم باید بگویم که راستش هنوز کتابی از او نخوانده ام اما در حال حاضر مبهوت مسجد شیخ لطف الله هستم و در برنامه ام هست که اگر بشود کتاب کشکول شیخ بهایی را نگاهی بیاندازم.

 

** در این پست در مورد "مولفه های هر تفکر" و "معیار های فکری" گفته بودم. نویسنده های این دو کتاب یکی هستند و از آن جایی که کتاب ها در یک مجموعه هستند مفهوم یک کتاب در دیگری هم به کار رفته. 

  • هدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی