SOLAHOD

از نگاه من

SOLAHOD

از نگاه من

سلام خوش آمدید

وقتی درونمان افزایش میابد

سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۱، ۰۲:۲۳ ب.ظ

این روز ها که وقت آزاد زیادی دارم دو رمان خوانده ام از آقای آرمان آرین. یک مجموعه ی سه جلدی است به نام پارسیان و من که من جلد های اول و دوم را خوانده ام. کتاب ها برای رنج سنی کودک و نوجوان اند. در مقطع راهنمایی که بودم از کتاب خانه ی مدرسه مان کتابی قرض گرفتم به نام اشوزدنگهه. کتاب خیلی پر کششی بود برایم اما جلد های بعدی اش را نتوانستم پیدا کنم و نام اشوزدنگهه همیشه یک گوشه ی ذهنم وول میخورد تا اینکه چند وقت پیش سرچ اش کردم و اسم و رسم نویسنده اش را پیدا کردم و با کتاب های دیگرش آشنا شدم.

من کتاب خوان قهاری نیستم که اگر بودم در این سن و سال از این کتاب ها نمی خواندم و سیر مطالعاتی داشتم برای خودم یا اینکه حداقل درگیر کتاب هایی جدی تر در کتاب خانه ام بودم اما به هر حال با کمی ترس و لرز به خودم این جرعت را میدهم که بگویم طوری نبودند که بخواهم بگویم برای کودک و نوجوان اند اما هرکه بخواند سود کرده. واقعا برای کودک و نوجوان اند اما در خلال کتاب به جمله هایی برخورد میکردم که بعدش حس میکردم سرمست و غوطه ورم در یک سیال ولرم:

دلتنگی رهایم نمی کرد. این به خاطر گلناز یا حتی نبودن رستم نبود. حس دیگری در دلم جوانه زده بود که آرام و بی صدا در وجودم میخزید و رشد میکرد. احساس نوعی عمیق شدن و تجربه دار بودن بود. ژرفایی که از آن همه سفر و مشقت نیرو میگرفت و درونم را افزایش میداد.

یا مثلا:

پر های زیبا را بر صورتم مالیدم و از لطافتشان کمی آرام شدم. چه جهان عجیبی پیش رویم دهان گشوده بود! من در کدامین سو سیر میکردم؟ این قصه بود یا افسانه یا حقیقتی که بسیار پیش از من واقع شده بود؟ اندیشه ام در فضایی عجیب صعود میکرد.

کتاب اول ماجرای ضحاک مار به دوش بود و کتاب دوم ماجرای رستم است و کتاب سوم ماجرای کوروش کبیر. کتاب سوم را هنوز نخوانده ام اما ماجرای رستم خیلی برایم دلپذیر بود. شخصیت رستم حس مدارا را در من بیدار کرد. به این فکر واداشته شدم که در جهان نباید همیشه مشغول حساب و کتاب بود همانطور که رستم بدون حساب و کتاب و از سر سازش با دنیا و مافیها به سادگی سیاوش را به فرزند خواندگی پذیرفت و مسئولیت اش را به دوش کشید. آنقدر از شخصیت پردازی رستم آموختم که به این فکر افتادم که تا الان در مسیر اشتباهی از کتاب خوانی قرار داشته ام و من هنوز باید در وادی کودک و نوجوان سیر کنم :) رفتم و در کتاب های خیلی قدیمی مان در انباری کتابی از هانس کریستین اندرسن پیدا کردم که بعد از جلد سوم این مجموعه آن را بخوانم.

از همین جا هم از آقای آرمان آرین تشکرم را به جا می آورم. از زحمت هایش و کتاب های خاصی که ارائه کرده است.آآ

  • هدی

نظرات (۱)

  • نجمه عزیزی بندرآبادی
  • "به این فکر واداشته شدم" هم کم قشنگ نیست.  کتابا هرچی باشن به شیوه‌ی خودشون آدمو بارور خودشون می‌کنن و گاهی باعث میشن کلمات و تعابیر عجیبی به زبون آدم بیاد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    پیام های کوتاه
    طبقه بندی موضوعی