همین تویی تنها
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۰، ۱۲:۲۴ ق.ظ
تو خامشی، که بخواند؟
تو میروی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
زمین تهی ست ز رندان؛
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.»
پی نوشت اول: شعر تکه هاییست که خودم بریده ام از یک شعر از جناب شفیعی کدکنی. قبلا در این پست درباره کتاب این کیمیای هستی اش نوشته بودم.
پی نوشت دوم: شاخه های این گل وقتی که از گل فروشی خریدمش با یک طناب کوچک جمع شده بودند و کنار هم قرار گرفته بودند. کش اش را باز کردم که شاخه ها هرکدام به سمتی بروند. شاید شما به اندازه ای که من زیبا میبینمش، زیبا نبینید اما یک آزادی در عین ظرافت خاصی را برایم تداعی میکند. متاسفانه اتاق خودم نورگیری خوبی نداشت و به اتاق خواهرم منتقل شد.
- ۰۰/۱۲/۲۱
فکر کنم اشنایی تعداد زیادی از ادمای نسل ما با محمدرضا شفیعی کدکنی به اون شعرش توی کتاب ادبیات برمیگرده. چو از این کویر وحشت... بعد از اون روز به روز محبتش تقویت شد.
غزل های قشنگی هم داره مخصوصن غزلی با این مطلع:
دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!
چند وقت پیش یه کتاب ازش خریدم برای هدیه به دوستم، شعر معاصر عرب.شعر عربی رو دوست دارم، نمیدونم چرا برای خودم نخریدمش:(((
پست کیمیای هستی رو قبلن خوندم. برای حافظ دوستان و شعر دوستان لازمه این کتاب.
گل زیبایی است. سرسبزی به آدم نشاط میده. حیف شده که جلوی چشت نخواهد بود اما خوبه که جای دوری نرفته.