This one please
از مدت ها پیش شروع کردم به تکرار و یاد اوری این مطلب که در زندگی سخت کوشی مهم تر از هوش است. و در گذر زمان البته به من ثابت شده بود که هوش پدیده ایست بسیار منعطف. ذهن یک انسان میتواند در زمینه ای sharp باشد و در زمینه ای دگر نه. و حتی در همان زمینه ای که در آن خوب عمل میکرده هم اوضاع همیشه به یک منوال نیست. مثلا من کاملا در خودم متوجه شده ام که در دو سه سال گذشته نسبت به قبل تر از آن در زمینه ی فهم و درک انسان ها، احساس ها، انگیزه ها و پیش زمینه های ذهنی شان مقداری هشیار تر و متوجه تر شده ام. به عبارتی sharp تر شده ام. که فکر میکنم به خاطر بیشتر خواندن است. اما همین واژه ی سخت کوشی هم هیچ وقت حال مرا خوب نمی کرد و نمی کند. خیلی واژه ی تلخیست. یک فشار آوردن ممتد و سخت گیرانه و خشک و صلب را برایم تداعی میکند. مثل این صحنه هایی که در فیلم ها همه دیده ایم و معمولا اینطوری است که فرد در حال کار کردن و تمرکز آرواره هایش را سخت به هم فشرده، دانه های ریز عرق روی پیشانی اش پیداست. معمولا هم در شرایط محرومیت از هر چیز خوشایند در این زندگیست. انسان ها به او پشت کرده اند. فقیر است. زن و بچه اش را در جنگ از دست داده و البته یک آهنگ حماسی که در متن این تصویر پخش میشود و هر دو با هم دست به دست هم میدهند و روح مخاطب را مثل کاداوری در اتاق تشریح از هم میدرانند.
امروز داشتم فکر میکردم که اصلا تا چه حد از تلاش و زدن از بقیه فعالیت ها و تمرکز بر یک فعالیت یعنی سخت کوشی؟ کی هوشمندانه اس که سخت کوشی را متوقف کنیم؟ آیا سخت کوشی به معنی ادامه دادن و ادامه دادن است و به عبارتی جا نزدن؟ قطعا نقش سخت کوشی قابل چشم پوشی نیست اما همیشه باید این سوال ها جواب داده شوند؟ برای چه؟ چقدر؟ تا کی؟ به این نتیجه و جمع بندی رسیدم که سخت کوشی هم مثل آچار و چهارسو یک ابزار است و به خودی خود معنا ندارد. آنچه تعیین کننده تر است و باعث تمایز انسان ها میشود، "انتخاب" هاییست که در شرایطی که تحت فشار نیستیم انجام میدهیم. اوقات فراغتمان را چگونه میگذرانیم؟ با که دوستی میکنیم؟ چه ارزش هایی را انتخاب میکنیم؟ مدیریت انتخاب ها اتفاقا میتواند مفرح باشد. البته ساده نیست که تغییرات بزرگ و رادیکالی در طی یک شب انجام دهیم. اما اگر بعد از ظهریست و امتحانی نیست و میخواهیم یک تایمی را برای کارهای متفرقه بگذاریم، انتخابمان را بین دو فیلم یا دو کتاب آگاهانه تر کنیم. مدیریت این انتخاب آسان است.
امیدوارم به این نتیجه گیری ام برای یک مدت عمل کنم. باگ هایش را دربیاورم و نتیجه ی بعدی ام را بنویسم :)
- ۰۰/۱۲/۱۸
سلام هدی
پررنگ ترین جمله نوشته ات برای من این بود: انتخاب هایی که در شرایطی که تحت فشار نیستیم انجام میدهیم.
سخت کوشی صرف، گاهی مصداق رهروان گه تند و گه خسته است. اینکه وقتی فشاری رومون نیست چه انتخابی میکنیم، نمونه ای از پیوستگی حتی توی زمان های عادیه. هم اتاقی دارم که برخلاف بیشتر دانشجوها شب امتحان رو درس نمیخونه. حتی روز قبل امتحان هم اوچنان فشاری به خودش نمیاره اما بهتربن نمره ها رو میگیره. این نتیجه تصمیم های مناسبیه که در طول زمان های خیلی قبل تر از امتحان گرفته.
وقتی اینو گفتی به این چندسال گذشته خودم فکر کردم. من خیلی کم پیش میاد توی اوقات فراغت سراغ کاری واقعن موثر و با ارزش برم. توی دوره هایی تغییر مثبت داشتم، اما در مجموع میبینم نه، زمان زیادی رو به بطالت گذروندم. همین باعث میشه توی بزنگاه ها پر از استرس بشم و تازه یاد مقوله سختکوشی بیافتم. هنوز هم نمیدونم چرا نمیتونم خودمو ترغیب کنم تا سراغ چیزای با ارزشی برم که در آینده خیلی به دردم میخوره یا کارمو راحت میکنه. شاید برای بعضی ها این مشکل خیلی ابتدایی باشه اما من هنوز اندر خم این کوچه ام...
مدتی تصور میکردم این مشکل بخش زیادیش ناشی از فعالیت و اعتیاد به شبکه های اجتماعیه. اما حتی حالا که مدتیه که خیلی خیلی کمش کردم و دیگه دغدغه ام نیست، بازهم نتونسته زیاد کمکی کنه.