بارون درخت نشین - بار دوم
بارون درخت نشین نوشته ی ایتالو کالوینو را دوباره خواندم. نمی دانستم که این انتخاب -خواندن دوباره ی نوشته های داستانی- با توجه به عمر جرقه وارمان چقدر انتخاب درستی است. شاید بهتر آن باشد که دوباره خواندن را بگذاریم برای کتاب های غیر داستانی. اما همیشه گفته شده که کمتر بخوان اما چند باره بخوان. بارون درخت نشین از یک یا دوسال پیش که برای بار اول خواندمش همیشه یک گوشه ی ذهنم جا داشت. همیشه با خودم میگفتم این کتاب، کتاب مطرحیست و باید یک بار دیگر به آن نگاهی بیاندازم. مطمئن بودم که چیز های بیشتری برای فهمیدن و کشف کردن دارد. اشتباه هم نکردم. دوباره خواندنش، لذت بخش بود.در این دوباره خواندن، کتاب پف کرد و چاق تر شد. تجربه ی خوبی بود. زیر بخش هایی را هم خط کشیدم که بار اول نکشیده بودم. مثلا:
عشقی که کوزیمو آنهمه انتظارش را داشت غافلگیرانه به سراغش آمده بود، و بس زیبا تر از آنی بود که او میپنداشت... از همه شگفت تر اینکه میدید عشق چیز ساده ایست و در آن هنگام میپنداشت که همواره چنین خواهد بود.
یک دیگر را شناختند. کوزیمو او را شناخت و به شناخت خود نیز رسید، زیرا به راستی پیش از او خود را نشناخته بود. ویولتا او را شناخت و به شناخت خود نیز رسید، زیرا با آنکه به خوبی میدانست خود چگونه کسی است، چگونه بودن خود را تا آن زمان به آن خوبی حس نکرده بود.
فکر میکنم به یاد آوری لجاجت کوزیمو و ایستادگی اش بر سر یک آرمان در سراسر زندگی ام نیازمندم. لجاجتی که حتی بر عشقی ریشه دار و پر سوز فایق آمد. شاید زندگی همیشگی بالای درختان استعاره ای باشد برای حفظ فاصله ی مناسب با واقعیت ها. نوعی نگاه کردن به زندگی از افقی باز تر و بالاتر. در این صورت است که میتوانیم ارزش های واقعی را بفهمیم و با درگیر نشدن با جزئیات مستهلک کننده، انرژی زیادی برای انتخاب درستی ها ذخیره میکنیم. باید از آدم ها انقدر فاصله گرفت که درگیر تاریکی هایشان نشد و زمان و عمر را صرف دوست داشتنشان کرد.
- ۰۱/۱۲/۱۸