SOLAHOD

از نگاه من

SOLAHOD

از نگاه من

سلام خوش آمدید
How to win friends

How to win friends

سه شنبه, ۷ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۳۳ ب.ظ

آیین دوست یابی از دیل کارنگی. نظر کلی ام این است که همه پسند بودنش مشخص است و کمی توی ذوق میزند. مخصوصا که یک بار گفت یک نفر بدون اینکه در کارش تخصص داشته باشد، فقط با مهارت ارتباطی اش بالا رفت و مدیری شد و دیگران که تخصص داشتند زیر دست اش بودند. به نظر من این کمی زیاده روی است در نشان دادن اهمیت روابط انسانی. اما خب ایده های خوب زیادی هم به من داد.

 هرکس تا به حال یک بار مهمان تئودور روزولت بوده است از وسعت و تنوع دانش او حیرت کرده است؛ هر کسی که با او ملاقات کرده است چه یک گاوباز باشد چه یک سوار کار خشن، یک سیاست مدار نیویورکی باشد یا یک سیاست پرداز. روزولت میداند چه بگوید، چطور این کار را میکند؟ پاسخش ساده است. وقتی روزولت میخواست کسی را ملاقات کند، شب قبل تا دیروقت بیدار بود و در مورد موضوع هایی مطالعه میکرد که میدانست مهمان به آن علاقه دارد، چون روزولت هم مثل بقیه رهبران سیاسی میدانست که مسیر رویایی نفوذ در قلب افراد، صحبت در مورد مسائلی است که بسیار برای آنها عزیز است.

این تکه از کتاب در ذهن من نقش بست. چون به نظرم میتوان آدم ها را خیلی راحت نرم کرد. اما اگر واقعا به انسانی که رو به رویت ایستاده علاقه نداشته باشی و در ذهن ات عزیز نباشد، انجام دادن این کار مصداقی است برای دورویی. 

در جایی دیگر میگوید که:

من در یک کلاس داستان نویسی در دانشگاه نیویورک شرکت کردم. ویراستار مجله ای معروف در کلاس ما صحبت میکرد. او میگفت که میتوان هر یک از داستان هایی را که هر روز روی میزش میگذارند بردارد و با خواندن چند پاراگراف بفهمد نویسنده مردم را دوست دارد یا نه. او اظهار داشت :"اگر نویسنده مردم را دوست نداشته باشد، مردم هم داستان های اورا دوست نخواهند داشت".

کسی که مردم را واقعا دوست دارد جور دیگری ارتباط برقرار میکند. جور دیگری حرف میزند و رنگ این نیت به تمام اعمالش پاشیده میشود.

 

شما میتوانید با یک نگاه، بالا و پایین بردن تن صدا یا ایما و اشاره ی درست و با استفاده از کلمات شیوا و بلیغ به دیگران بگویید که اشتباه میکنند. اگر به دیگران بگویید که اشتباه میکنند، کاری میکنید که آن ها با شما هم رای شوند؟ هرگز! به این علت که شما یک ضربه ی مستقیم به هوش و قضاوت و غرور و عزت نفس آنها وارد کرده اید. این باعث میشود آنها در صدد مقابله به مثل برآیند. اگر شما منطق افلاطون و کانت را هم بکار ببرید، چون احساسات آنها را جریحه دار کرده اید نمی توانید عقایدشان را تغییر دهید.

  • هدی

نظرات (۱)

  • امیر حسین
  • سلام هدی ؛ امیدوارم حالت خوب باشه 

    اخیرا هر سری که میام بلاگ اقا معلم می بینم که زیاد پستای تو میاد تو قسمت  نوشته های دوستان متممی . 

     این پستت و یکی از پستای اخیرت  که درباره کتاب ارتباط بدون خشونت بود . منو برد  چالش خودم 

    میدونی من از اواسط دانشگاه خیلی درگیر  مقوله ارتباط بودم و فکر میکردم باید حتما  اون چوب جادویی که قراره زندگیم رو دگرگون  کنه ارتباط باشه .  با متمم و مهارت ارتباطی رو شروع کردم و تو دانشگاه داشتم  رو بقیه دانشجو ها  تستش میکردم مقوله هایی مثل ارتباط چشمی درست و مهارت گوش دادن و خود افشایی. 

    توش شکست خوردم ! خیلی مفتضحانه 

    بعدش که داشتم کتاب هفت عادت مردمان موثر رو می خوندم  یه نکته جالب برام داشت . 

    اونجا می گفت : اول باید مستقل باشی و بعد تلاش کنی وابسته بشی (بهش میگفت وابستگی متقابل )  میگفت اگه مستقیم بری تو وابستگی و ارتباط با بقیه اون اصیل نیست . 

    چون  خودتو همرنگ جماعت می کنی . 

    اون موقع  رفتم تلاش کنم خودمو بشناسم و رسیدم به عزت نفس و دیدیم چقدر ندارمش . فکر کنم سه بار  دوره عزت نفس متمم رو خوندم نت برداشتم و تمرین کردم . 

    کمی اروم گرفتم . ارتباطم با خودم و خواسته هام  بیشتر شد و بعد تر رفتم توی فاز فلسفه اگزیستانسیال و روان درمانی اگزیستانسیال . توی دور اول که خوندمش . دیدم ما ادما تنهاییم و تنهای تنها و هیچ ارتباطی  هم  وجود نداره  و این درک اولیه ام یه مقدار بهم اسیب زد منو برد توی تنهایی های خودم و ادمی شدم که  تلاشی برای ارتباط نمیکرد  و داشت خودش رو به انزوا می برد . 

    زمستون سال پیش دوباره از اول  با مهاجرت کردن دوستای صمیمیم  بحران تنهاییم زد بیرون 

    میدونی هیچ موقع تنهایی  حل نمیشه . تو اگزیستاسیالیسم میگن  که این سائق ها ( مرگ ، تنهایی،ازادی و پوچی) توی ذات هستی ما هستن . نمیشه و نمی تونی ام باهاشون کنار بیای 

    اون موقع شدیدا  حالم بد بود اون موقع به این رسیدم که فرصت دوست شدن و اشنایی و پیدا کردن ادمای دیگه رو از خودم گرفتم  و از کل دانشگاه فقط 5 نفر دوست دارم و  نرفتم دنبال پیدا کردن ادمایی که می تونستیم باهم کنار بیایم . 

    فکر کنم بیشتر از 10 جلسه رفتم تراپی  و دوباره شروع کردم  درباره تنهایی و تنهایی اگزیستانسیالیت خوندم . 

    یه مثال خوب دارن تو تنهایی اگزیستانسیالیت 

    میگن تنهایی مسلم هستیه و کاریشم نمیشه کرد و باید پذیرفتش و  مکانیزم دفاعی صحیح اشم ارتباطه . ارتباط با بقیه ادما . در عین باور به تنهاییت . می دونی وجه مشترک این ارتباط اینه که  دوتاتونم تنهایید . 

    عشق عاری از نیازه به بقیه محبت کنی نه برای اینکه  انتظار داشته باشی اونا بیان و پاسخ محبتتو بدن بلکه برای اینکه  محبت کردن خودش به تو نشون میده ارتباط  رو . 

    میدونی  میگن  خودت و وجودت مهم ترین چیزه . و ارتباطی که خودت و وجودت زیر سوال بره  ارتباط سالمی نیست . 

    در اخر می خوام بگم  همچنان ارتباط  توی ذهنم هست و بولده و فکر می کنم برای تو ام مهمه 

    و دوست دارم بیشتر دربارش باهات صحبت کنم 

     

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    پیام های کوتاه
    طبقه بندی موضوعی