SOLAHOD

از نگاه من

SOLAHOD

از نگاه من

سلام خوش آمدید
تسلی بخشی های فلسفه (part 2)

تسلی بخشی های فلسفه (part 2)

دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۴:۱۷ ب.ظ

بخش دوم از کتاب "تسلی بخشی های فلسفه" نوشته ی آلن دوباتن به "تسلی بخشی در مواجهه با کم پولی" میپردازد. ترجمه ی عرفان ثابتی. انتشارات ققنوس.

همه شنیده ایم که اپیکور، لذت طلب بوده است. حرف و حدیث هم پشت سرش زیاد است. مثلا نامه ها و اسنادی در تاریخ درباره اش گفته اند که اپیکور بع علت زیاد خوردن روزی دوبار استفراغ میکرده است که صحت نداشته. در حقیقت اما قضیه از این قرار بوده که:

  • Those who have heard the rumours must have been surprised to discover the real tastes of the philosopher of pleasure. There was no grand house. The food was simple, Epicurus drank water rather than wine, and was happy with a dinner of bread, vegetables and a palmful of olives. 'Send me a pot of cheese, so that I may have a feast whenever I like,' he asked a friend. Such were the tastes of a man who had described pleasure as the purpous of life.

آن هایی که شایعات را شنیده بودند باید از کشف علایق واقعی فیلسوف لذت شگفت زده شده باشند. هیچ خانه ی بزرگی در کار نبود. غذا ساده بود. اپیکور آب مینوشید نه شراب و شامش نان، سبزی و به اندازه ی یک کف دست زیتون بود. او از دوستی خواست: "برایم یک کوزه پنیر بفرست تا بتوانم هرگاه خواستم ضیافتی برای خود برپا کنم." چنین بود علایق مردی که لذت را هدف حیات میدانست.

 

حرف اپیکور در کل خیلی شبیه یک جمله ایست در یکی از نوشته های (خیلی خیلی!) قدیمی محمدرضا شعبانعلی: به جای اینکه پول بخواهید، ببینید از پول چه میخواهید.

منظور اپیکور از "لذت"، شب را تا صبح پایکوپی کردن و میگساری و کباب بریان نبود. لذت از نظر او در سه مقوله مطرح میشد: 

دوستی

آزادی

تفکر

 اپیکور در مورد دوستی میگوید: بین تمام نیکی هایی که حکمت برای ما در بر دارد، دوستی پربها ترین است.

  • W don`t exist unless there is someone who can see us existing, what we say has no meaning unless someone can understand, while to b surrounded by friends is constantly to have out identity confirmed.

ما وجود نداریم مگر وقتی کسی باشد که ببیند ما وجود داریم. آنچه میگوییم هیچ معنایی ندارد مگر زمانی که کسی بتواند آن را بفهمد. در میان دوستان بودن یعنی همواره هویت خود را تایید کردن.

 

  • We may seek a fortune for ni greater reason that to secure the respect and attention of the people who may otherwise look straight through us. Epicurus, discerning our underlying need, recognized that a handful of true friends could deliver the love and respect that even a fotune may not.

ممکن است جستجوی ما برای به دست آوردن پول هیچ دلیل مهم تری از تضمین احترام و توجه مردمی نداشته باشد که در غیر این صورت به ما خیره خواهند شد و چپ چپ نگاهمان خواهند کرد. اپیکور با تشخیص نیاز بنیادین ما، دریافت که قلیلی دوستان واقعی میتوانند عشق و احترامی به ما ارزانی دارند که حتی ممکن است ثروت قادر به تامین آن نباشد.

شاید برایتان جالب باشد که اپیکور در سی و پنج سالگی با جمعی از دوستان اش به خانه ای بزرگ در بیرون از شهر آتن نقل مکان کرد. 

این جمع برای اینکه مجبور نباشند برای کسانی کار کنند که از آنها خوششان نمی آمدخود را از اشتغال از دنیای تجاری آتن کنار کشیدند. آنها زندگی ساده تری در پیش گرفتند. پول کمتری به دست آوردند اما در مقابل آزادی و استقلال را تجربه کردند.

و در نهایت، اپیکور و دوستان اش معتقد بودند که برای رهایی از اضطراب،  راهی بهتر از تفکر وجود ندارد. اگر مشکل را روی کاغذ بنویسیم یا درباره ی آن با دیگری صحبت کنیم، ویژگی های اصلی آن مشکل ظاهر میشود. میتوان ماهیت مشکل را شناخت و حتی اگر خود مشکل حل نشود، ویژگی های آزار دهنده ی ناشی از آن مثل سردرگی و تحیر را میشود برطرف کرد.

 

بعد از طرح ای سه لذت، کتاب به توضیح ادامه میدهد که:

  • wealth is of course unlikely ever to make anyone miserable. But the crux of Epicurus`s argument is that if we have money without friends, freedom and an analysed life, we will never be truly happy. And if we have them, but are missing the fortune, we will never be unhappy.

البته بعید است که ثروت هرگز کسی را بدبخت کند. ولی اصل استدلال اپیکور این است که اگر پول داشته باشیم ولی از نعمت دوستان، آزادی و زندگی تحلیل شده محروم باشیم، هرگز واقعا خوشبخت نخواهیم بود. و اگر از این سه نعمت برخوردار باشیم ولی پول نداشته باشیم هرگز بدبخت نخواهیم بود.

 

یک بحث کوچک جالب دیگر این است که اپیکور نیاز های ما را به سه دسته طبقه بندی میکند :

نیاز هایی که نه طبیعی اند نه ضروری: شهرت، قدرت

نیاز های طبیعی ولی غیر ضروری: خانه بزرگ، حمام خصوصی، مهمانی، خدمتکار، ماهی، گوشت

نیاز های طبیعی و ضروری: دوستان، آزادی، تفکر، غذا، مسکن، پوشاک

 

و به صورت کلی پول، از یک حدی به آن طرف تر دیگر تاثیری در خوش بختی ما ندارد. اگر بخواهیم نمودار بکشیم به صورت زیر است:

 

 

قسمت زیر هم خیلی جالب است. وقتی به چیزی گران قیمت تمایل پیدا میکنیم میتوانیم به سوالات زیر فکر کنیم و ببینیم واقعا به آن نیاز داریم؟ یا انگیزه ی دیگری در پشت این تمایل وجود دارد؟

  1. Identify a project for happiness
  2. Imagine that the project may be false. Look for exceptions to the supposed link between the desired object and happiness. 
  3. If an exception is found, the desired object cannot be a necessary and suffiecient cause of happiness.
  4. In order to be accurate about producing happiness, the initial project must be nuanced to take the exception into account.
  5. True needs may now seem very different from the confused initial desire.

 

  1. طرحی برای خوش بختی مشخص کنید.
  2. تصور کنید که این طرح ممکن است نادرست باشد. به دنبال استثناهایی برای پیوند مفروض میان موضوع مورد نیاز و خوشبختی بگردید. آیا میتوان موضوع مورد نیازرا داشت ولی خوشبخت نبود؟ آیا میتوان خوشبخت بود ولی موضوع مورد نیاز را نداشت؟
  3. اگر استثنایی پیدا شود، موضو مورد نیاز ممکن نیست دلیل بازم و کافی خوشبختی باشد/
  4. برای اینکه درباره پیدایش خوشبختی، درست فکر کنیم باید طرح اولیه را طوری تغییر دهیم که استثنا را هم شامل شود.
  5. اکنون شاید نیاز های حقیقی بسیار متفاوت با نیاز نامشخص اولیه باشد.

 

Happiness may be difficult to attain. The obstacles are not primarily financial.

 

  • هدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی