SOLAHOD

از نگاه من

SOLAHOD

از نگاه من

سلام خوش آمدید

انسانی بسیار انسانی

شنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۱، ۰۷:۱۰ ب.ظ

این روزها مشغول خواندن کتاب "هنر خوب آموختن" از لیندا الدر و ریچارد پل هستم. کتاب خوبیست و دوست اش دارم. اما در چند پست گذشته از این مجموعه کتاب انتشارات اختران صحبت کردم، و برای اینکه فضا عوض شود دوست دارم تکه ای از مقدمه ی کتاب "انسانی بسیار انسانی" از نیچه را بیاورم. 

اغلب و در بسیاری موارد نظری که در مورد آثار من داده اند مرا متعجب میکند؛ در مورد کتاب زایش تراژدی تا همین کتاب مقدمه ای بر فلسفه ی آینده میگویند که چیزی ساده و خارج از عرف و غیر معمول در همه ی نوشته های من وجود دارد. این طور میگویند که همه ی آنها حاوی تله ها و دام هایی برای پرندگان کوته بین هستند و محرک هایی هستند برای نابودی ارزش ها و عقاید مرسوم و آداب و رسوم تصویب شده. چه میگویند؟ نه اینکه همه ی اینها چیزهایی انسانی و بیش از حد انسانی هستند؟ با چنین ادعایی نوشته های من از بین میروند، نه از روی ترس و واهمه و بی اعتمادی به ماهیت اخلاق و نه به خاطر جستجو کردن در چیزهایی شیطانی و پلید، بلکه به خاطر سیاه نمایی و سوبرداشت از آنها. نوشته ها من را مکتب بی اعتمادی مینامند و حتی بدتر از آن مکتب بیزاری میدانند و از طرفی هم خوشبختانه آن را شجاعانه و جسورانه میدانند؛ و در حقیقت خود من باور دارم که هرگز کسی همانند من با این بی اعتمادی عمیق به دنیا نگاه نکرده است، اینطور به نظر میرسد که من نه فقط به عنوان مدافع موقت شیطان بلکه با به کار گیری اصطلاحات کلامی علیه خدا این مسیر بی اعتمادی را پیموده ام و هرکسی که پیامد های چنین بی اعتمادی عمیقی را تجربه کرده باشد، ترس و لرز و عذاب انزوایی که به خاطر چنین دیدگاهی محکوم به آن شده ام را چشیده باشد، این را هم درک خواهد کرد که تا چه اندازه به دنبال هر منبعی از احترام یا دشمنی، یا منابع علمی جدی و یا شیوه های بی ربط بوده ام تا به تسکین و فراموشی برسم؛ و چون نتوانستم چنین پناهی پیدا کنم آن را برای خودم ساختم. جعل کردم و تصویرسازی کردم ( و مگر شاعران و نویسندگان غیر از این انجام میدهند؟ و اینکه آیا همه ی هنر های دنیا میتوانند هدف دیگری داشته باشند؟) آنچه من همیشه بیش از هر چیز دیگری برای درمان و بهبودی به آن نیاز داشتم ایمان بود، ایمان کافی به اینکه من تنها نیستم و از دیدگاهی جادویی به زندگی نگاه نمی کنم (هم در نگاهم و هم در ذهنم) به رابطه و برابری, به اعتماد به نفسی کامل در دوستی، نابینایی، رهایی از شک و تردید، به دو وجهی بودن؛ لذتی بیرونی از در سطح بودن، نزدیک بودن، در دسترس بودن با همه ی چیزهایی که دارای رنگ، پوست و ظاهر است. 

 

احساس من این است که نیچه گیر کرده است. نیچه از دنیا جدا شده است اما آن قدر شیفته ی منزه بودن و برتر بودن نیست که به این جدایی افتخار کند. از سطح فراتر رفته است و در آسمانی پای گذاشته است که هیچ هم پروازی ندارد. احساس جداماندگی و غربت و نوعی تنهایی را تجربه میکرده. 

  • هدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی