SOLAHOD

از نگاه من

SOLAHOD

از نگاه من

سلام خوش آمدید

در هفتمین روز

چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۳ ب.ظ

شما آیا دیگری را در مقام آفریده ام میستایید؟ من تنها آنچه مرا می آزرد، از خویش به دور افکندم! جان من از نخوت آفریدگان والاتر است. شما آیا این را در مقام کناره جستن ام میستایید؟ من تنها آنچه مرا می آزرد، از خویش به دور افکندم! جانم والاتر است از مقام کناره جستگان.

 

سپیده دمان | نیچه | علی عبدالهی

 

ولی الان که دارم فکر میکنم و کتاب سپیده دمان رو گاهی ورق میزنم میبینم فهم نیچه یه مقدار چالش برانگیزه برام. نمی فهمم ولی میخونم و این در حالیه که خب راستش خودمو در زمره ی کم فهم ها در این جهان دسته بندی نمی کنم! اما به این جمله میشه خیلی فکر کرد : "شما آیا دیگری را در مقام آفریده ام میستایید؟" . منظور از آفریده اینجا چیه؟ آیا آفریده یعنی خدا؟ یعنی یه مفهومی که نیچه خودش ساخته و اسمش رو گذاشته خدا؟ آفریده اینجا خود نیچه است؟ نمی دونم! اما بقیه پاراگراف خیلی جذابه. چون خیلی وقتا خودم به نخوت متهم شدم اما این در حالی بوده که فقط زندگی رو سخت نمی گرفتم. به نظرم اینطوری زندگی کردن، یعنی راحت کردن خودمون از مسائلی که اذیتمون میکنه و فایده ای برامون نداره یه زندگی سر راست و مینیمال و راحت رو برامون رقم میزنه و کمک کننده است تا وقتمون و انرژی مون رو صرف مسائلی کنیم که مهم ترند.

مثلا مُد برای من چنین چیزیه. هیچ وقت از مد در لباس پوشیدن، حرف زدن و غیره پیروی نکردم به شخصه. یه وقتایی هم حتی باهاش لج هم کردم و این خیلی حس راحتی در زندگی رو بهم داده و بیشتر به سلیقه و خلاقیت خودم پایبند بودم.

رابطه ی عاطفی هم از دیگر مسائلیه که من خودم رو از سال ها پیش ازش رها کردم. چون همین که بهش نزدیک میشم حس در بند بودن و غیر ضروری بودنش رو میگیرم و فوری ولش میکنم. و این خیلی بهم کمک کرده که تمرکزم بیشتر رو درسم باشه.

 

فکر میکنم باید از نظر انسان ها هم رها شم. همه شنیدیم که برای اینکه انسان بهتری باشیم باید اول تنهایی خودمون رو بپذیریم. این هم نوعی رها کردن خودمون از تشویق دیگرانه. اینطوری بهتر میتونم خودم و دیگران رو بشناسم و رابطه های بهتری برقرار کنم.

از چیزای دیگه ای که باید ازش رها شم ظاهر خودم هست. تو کتاب "از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم" موراکامی میگفت که یه روز عریان جلو آینه ایستاده ام و گفتم این ظاهر منه! همین و تمام. امروز معنای کارش رو بهتر میفهمم. اتفاق بزرگیه که در یک بار موراکامی برای خودش رقم زده. فکر میکنم منم باید یک بار برای همیشه ظاهر بچه وش خودم رو بپذیرم و هر بار که راننده تاکسی ها موقع برگردوندن هزینه بهم میگن "بگیر عمو!" و مثلا نمی گن "بگیر خانم!" انقدر بهم بر نخوره که من بچه نیستم و خانمی هستم برای خودم.

میتونم نوشتن این پست رو ادامه بدم. خیلی چیزای دیگه ای هست که باید ازشون رها شم. مثلا مدل ذهن و زندگی افرادی که از نظر علمی بالاتر هستن به یه وسواس برای من تبدیل شده. یا خود درس خوندن. یه وقتایی کتاب خوندن. یه وقتایی خود این رها بودن. یعنی منظورم اینه که باز به این رها بودن هم نباید چسبید و باید ازش رها شد. یه وقتایی باید همرنگ جماعت شد و پذیرفت که خلاف جریان شنا کردن is overrated. :) 

فکر میکنم اتفاق بدی نمی افته اگر به عشق به انسان ها بچسبیم. حداقل الان که اینطوری فکر میکنم.

  • هدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی