چگونه این نگاه ژنده را
به چوب لباسی بیاویزم؟
وقتی که
حتی
دکمه های سر آستین هایش
از او
در رفت و آمد است
- ۰ نظر
- ۲۲ تیر ۰۲ ، ۲۰:۴۷
چگونه این نگاه ژنده را
به چوب لباسی بیاویزم؟
وقتی که
حتی
دکمه های سر آستین هایش
از او
در رفت و آمد است
بیا تا وقت هایمان را باهم بگذرانیم
و به چیز های ساده و کوچکی بخندیم
که برای دیگران
نا آشناست
من زن فاحشه ای میشناختم
که به انفاق عریانی مومن بود
من زن رابعه ای میشناختم
که به اسراف عمر خود فاسق بود
من تنها واژه را شناختم
وقتی که عاشق بود
<هدی>
پی نوشت: این مفهوم برای خیلی از افراد بدیهی است. به آن فکر کردم. و روزی چند بار باید مرور کنم تا با آن یکی شوم.
مرد از زندان آزاد شد
و سال ها بعد
برای روزنه ی سقف زندان
دلتنگ شد
<هدی>
آن اتفاقی که
قرار بود مارا به هم برساند
از دست کسی افتاد
و شکست
<هدی>
تلفن هارا دوست داشتم
چون مارا به هم متصل میکردند
تلفن هارا دوست ندارم حالا
چون
دیگر
کاری از دستشان برنمی آید
<هدی>