جادوی نوشتن
جادوی خواندن
جادوی استمرار
- ۰ نظر
- ۱۷ مهر ۰۲ ، ۱۶:۱۹
برای روزایی که هر روز صبح پیام اختصاصی متمم رو چک میکردم دلم اندازه ی یک نرمه نون شده :))
با گیر و گرفتاری ای که این روز ها دارم، خیلی کمتر از قبل میخوانم. اما با خودم گفتم روزی ۵ صفحه از کتاب "پیچیدگی" ملانی میچل بخوانم. به هر زحمتی که شده. اما عمیق. فکر میکنم که فشار کتاب هایی که سطحی از آنها رد میشویم یا بعد از مدتی میبینیم که جز یک شمای کلی چیزی از آن در ذهن نداریم خیلی بیشتر از فشار کتاب های نخوانده روی دوشمان احساس میشود. بنابراین تا جایی که بشود به اصل کم اما با کیفیت متعهد میمانم.
تلفن هارا دوست داشتم
چون مارا به هم متصل میکردند
تلفن هارا دوست ندارم حالا
چون
دیگر
کاری از دستشان برنمی آید
<هدی>
امروز به این نتیجه رسیدم که توجه آدما یه چیزیه که کمش از زیادش بهتره. اصلا بدون توجه هم میشه زندگی کرد و به قول رومن گاری توی زندگی در پیش رو، غم انگیزه اما بدون عشق هم میشه زندگی کرد. فکر کنم تنها چیزی بدونش نمی شه زندگی کرد، غذاست! :)
پی نوشت: البته در مورد امید هم میشه فکر کرد. به نظر من میرسه که امید خوش بختانه در اوج بدبختی و شکست خودش ناگهان جای خالی خودش رو پر میکنه و میشه به امید، امید بست.
یکی از بینش هایی که برای مقابله با استرس آینده از دوست عزیزم زهرا یاد گرفتم این است که داشتن "تخصص" فی نفسه و فارغ از حواشی اعتماد به نفس می آورد و همیشه فرصت های جدید خلق می کند. پس در لحظات استرس آور، وقتی که سردرگم و کمی نگرانم فقط لازم است نفس عمیقی بکشم و روی کارم متمرکز شوم.